English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 205 (5 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
Common Market U بازار مشترک
Common Market U جامعه اقتصادی اروپا
Common Market U بازار مشترک جامعه اقتصادی اروپا سازمان متشکل ازکشورهای المان غربی ایتالیا
Common Market U بلژیک
Common Market U فرانسه لوکزامبورگ و هلند
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
market value U قیمت مناسب برای خریداروفروشنده
market value U در بازار قیمت بازار
market value U ارزش بازاری
market value U قیمت بازار
market U به بازار عرضه کردن
off-market <adj.> U خارج از بورس [فروخته شده ]
outside market U بازرگانی اوراق بهادار در خارج از بورس
market U درمعرض فروش قرار دادن
market U فروختن
market U مرکزتجارت
market U محل داد وستد
market U بازار
market value U ارزش
in the market for <idiom> U خواستن یا آماده خرید چیزی شدن
down-market U رجوع شود به downscale
market U در بازار دادوستد کردن
market U بازار فروش [اقتصاد]
securities market U بازار اوراق بهادار
labour market U متقاضیکار
market risk U خطر بازار
market garden U مزرعهکاشتسبزیجاتومیوهجاتجهتفروش
market structure U بنیان بازار
market segmentation U تقسیم بازار
market gardener U باغکار سبزیکار
market segmentation U تجزیه بازار
market share U سهم بازار
market socialism U سوسیالیسم مبتنی بر بازار سیستم اقتصادی که در ان وسایل تولید در مالکیت عمومی بوده اما نیروهای بازار در این سیستم مکانیسم هماهنگ کننده را بوجود می اورند . سیستم اقتصادی یوگسلاوی مثال مشخصی ازاین نوع سیستم میباشد
market leader U پیشرو بازار
market structure U ساخت بازار
To depress the market . U بازار را کساد کردن
On the free market . U دربازار آزاد
cattle market U محلفروشاحشام
market gardening U شغلسبزیکاریوکاشتمیوه
widening of market U گسترش بازار
wage market U بازار دستمزد
market system U نظام بازار
sharing the market U تقسیم بازار
seller's market U بازاری که در ان اختیار معامله وتصمیم گیری در دست فروشنده است
narrow market U بازار محدود
oil market U بازار نفت
organized market U بازار سازمان یافته
perfect market U بازار کامل
price market U وضع کردن قیمت در انحصار
seller's market U بازار فروشنده
rig the market U با احتکار کالا افزایش وکاهش مصنوعی در قیمت هاایجاد کردن
soft market U بازار با تقاضای خوب
spot market U بازار نقدی
market trends U روندهای بازار
market trust U بازار انحصاری
to rig the market U با احتکارویکجاخریدن کالاافزایش وکاهش مصنوعی دربهای کالافراهم کردن
to make a market of U با کالای دیگرمعاوضه کردن
to make a market of U معامله کردن
the market is dull U بازار کساداست
the market is dull U بازار راکد است
target market U بازاری که سخت افزار یا نرم افزار مخصوصا برای ان طراحی شود
spot market U بازار معاملات نقدی
security market U بازار اوراق بهادار
market survey U بررسی بازار
home market U بازار داخلی
market acceptance U پذیرش کالا توسط بازار
market channels U مجاری توزیع
easty market U بازاراست تا
domestic market U بازار داخلی
market demand U تقاضای بازار
dead market U بازار کم فروش
dead market U بازار کساد
credit market U بازار اعتباری
cornering the market U خرید کلی و یکجای کالاهای بازار
cornering the market U قبضه نمودن بازار
market equilibrium U تعادل بازار
exchange market U بازار داد و ستد
exchange market U بازار اسعار
gold market U بازار طلا
futures market U بازار خرید و فروش سلف
home market U بازار داخل کشور
idols of the market U اوهام ناشی از سخن وامیزش
imperfect market U بازار ناقص
labor market U بازار کار
foreign market U بازار خارج
loan market U بازار وام
falling market U بازار رو به زوال
fair market U بازار مکاره
fair market U هفته بازار
market failure U ناتوانی بازار
market failure U شکست بازار نارسائی بازار
market mechanism U مکانیسم بازار
market opportunity U فرصت بازار
market oriented U بازاری
market oriented U در جهت بازار
market overt U بازار اشکار
market appraisal U سنجش بازار
market overt U بازار عمومی محل خرید و فروش درفضای باز
market penetration U نفوذ به بازار
market price U قیمت بازار
market prices U قیمتهای بازار
market prices U قیمتهای تعیین شده در بازار
market mechanism U طرز کار بازار
market leader U دارای رهبریت بازار
market forces U نیروهای بازار
market forces U عوامل موثردر بازار
market freedom U ازادی بازار
market freedom U ازادی تجاری
market functions U وفائف بازار
market imperfection U نقص بازار
market imperfection U ناقص بودن بازار
market information U اطلاعات و دادههای بازار
market leader U پیشقدم در بازار
market review U بررسی بازار
market places U بازار
over-the-counter market U بازرگانی اوراق بهادار در خارج از بورس
money market U بازار پول
off-market purchases U خرید در بیرون از بورس
flea market U سمساری
flea market U بازار مخصوص فروش اشیاء ارزان قیمت یادست دوم
to place on the market U فروختن
to put on the market U فروختن
to place on the market U درمعرض فروش قرار دادن
to put on the market U درمعرض فروش قرار دادن
financial market U بازار مالی
open market U بازار ازاد
open market U بازار باز
open market U بازار ازاد بازاری که دارای رقابت کامل میباشد
free market U بازار ازاد
market economies U اقتصاد مبتنی بر بازار اقتصاد بازار
market economies U اقتصاد بازار
market economy U اقتصاد مبتنی بر بازار اقتصاد بازار
market economy U اقتصاد بازار
market research U تحقیقات علمی در بازار ودادوستد کالا
market research U بازارپژوهی
market research U تحقیقات درخصوص بازار مطالعه وضعیت بازار
market research U بررسی بازار
market place U بازار
stock market U بورس سهام وارز
flea market <idiom> U بازارمکاره (بازارکهنه فروشها)
bullion market U بازار شمش
bullish market U بازار احتکاری
buyer's market U بازار مناسب برای خریدار
There is no market for it in Iran . U درایران مصرفی ندارد
bullish market U بازار رو به رونق
buyer's market U بازار خرید
buyer's market U بازاری که درکنترل خریدارست
buyers market U بازار خرید
carpet market U بازار فرش
capital market U بازار سرمایه
commodity market U بازار کالا
commodity market U بازار مواد اولیه
commodity market U بازار کالای مصرفی
bull the market U بازار را گرم کردن
break into the market U در بازار رسوخ کردن
black market U بازار سیاه
black market U دربازارسیاه معامله کردن
stock market U بورس کالاهای مختلف
to place on the market U به بازار عرضه کردن
to put on the market U به بازار عرضه کردن
bearish market U بازار رو به افول
common U رایج
common U :عمومی
common U کانالی که به عنوان خط ارتباطی به چندین وسیله یا مدار به کار می رود
in common U مشاع
common U مین میکند
common U استانداری برای تصاویر ویدیویی که پیکسلهای تصویر را بزرگ و پهن نشان میدهد
common U عام
common U معمولی متعارفی
common U عادی
common U : مردم عوام
common U عمومی
common U مشاع بودن
common U مشترکااستفاده کردن
common U مشترک
common U پیش پاافتاده
common U مشترک اشتراکی
common U پست عوامانه
common U زبان برنامه سازی که بیشتر در امور تجاری به کار می رود
common U سخت افزاری که برای بسیاری کارها قابل استفاده است
common U داده یا دستور برنامه به صورت استاندارد که توسط سایر پردازنده ها یا کامپیوتر هاو مفسر ها قابل فهم است
common U مشارکت کردن
common U تواتع کمکی که توسط هر برنامهای قابل استفاده است
common use U مورد استفاده عمومی استفاده مشترک
common d. U مقسوم علیه مشترک
out of the common U غیر معمول
in common <idiom> U مسئولیت داشتن
common U فضای حافظه یا ذخیره سازی که توسط بیشتر از یک برنامه استفاده میشود
We have nothing in common . U با یکدیگه وجه مشترکی نداریم
common U متعلق بودن به چندین نفر یا برنامه به به همه کس
common U آنچه اغلب اتفاق میافتد
common U پروتکلی که به صورت رسمی توسط ISO تنظیم شده برای انتقال اطلاعات مدیریتی شبکه در شبکه
kerb market [British E] U بازرگانی اوراق بهادار در خارج از بورس
The gold market is booming . U بازار طلااینروزها گرم است
open market rate U نرخ بازار ازاد
open market operation U عملیات دولت در بازار ازاد خرید و فروشهایی که دولت از طریق خزانه داری کل میکند
mass market product U محصول پر فروش
curb market [American E] U بازرگانی اوراق بهادار در خارج از بورس
open market price U قیمت بازار ازاد
market directed economy U اقتصاد مبتنی بر بازار
market demand schedule U صورت تقاضاهای خریدارجزء در بازار
market grades and grading U طبقه بندی بازار
market clearing price U قیمت تعادل در بازار
the islamic inspector of the market U محتسب
market rate of interest U نرخ بهره بازار
open market operations U عملیات بازار ازاد
Recent search history Forum search
There is no search result on forum.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com